ساعت 18:10
از دور که به صف تاکسی مورد نظر نزدیک می شم یه نگاهی چپکی به صف طول ودراز میندازم! نخیر انگار ته نداره!
10 دقیقه بعد از طی کردن صف به انتها رسیده و با صبوری تمام وایمیستم و در انتظار...
یه دختر هیکل باریک با پاشنه هایی به اندازه زبون درازش + یه پسر شکم برجسته ( برجستگی به سان خانوم آبستن 5 ماه و نیمه)
با غرغر یکریز دختره اومدن پشت سر من وایسادن!
دختر: نگاه رو به بالا و تماشای آسمون با کمی چاشنی اخم
پسر: قیافه ی پریشون با لبای آویزون!
نمی دونم بحثشون سر چی بود اصلا... که ییهو صدای پسره یه نموره بالا رفت که:
به همون خدایی که می پرستی من نگفتم!
دختر: برو (biiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiib)... (biiiiiiiii)... (biiiiiiiiib)... منو احمق فرض کردی؟!!!
پسر: نه به خدا... نه به حضرت عباس... ( و کلی از این نوع قسم ها)
قیافه پسر هنوز همونجور آویزون و دختره سر به هوا...
پسر: مهشید دارم به خدا قسم می خورم ...
دختر: ( هنوز همون شکلی)
پسر: چه قسمی بخورم قبول کنی؟؟؟
دختر: بگو به جون مهشید!!!
پسر بلافاصله: به جون مهشید... به جون خودت که دارم راست می گم.
گل از گل دختر شکفت و در همون صف تاکسی (biiiiib)... بعله!
+ پ.ن.
- حالا دیگه انگار هر نوع قسمی به غیر از جونمون فاقد هرگونه ارزش و اعتباره. جالبه!!!
- نه فقط اون دو تا که ما خودمونم همین جوری ایم! گاهی هزار بار به خدا قسم خوردن رو به اندازه یه بار به جون کسی قسم خوردن قبول نداریم! انگاری یادمون رفته این جون ماست که دست اونه! نه برعکسش!!!
- داره از ابر سیا خون می چکه...
++هواشناسی
آسمان دلمون صاف تا کمی ابری...!!!! غبار های محلی در راهند و وزش باد های موسمی به حرکتشون سرعت بخشیدن...
اول!
یعنی اگه پسره جلو من خودشو تیکه تیکه هم میکرد محال بود باور کنم!خر خودشه ! این پسرا باور کردنشون سخته یا بهتره بگم محاله!
این مووووووچ از برای اولی...
ای ول.... به این می گن سایه ی نفوذ ناپذیر...
هه!!!
طرف چه خودشیفتگی ای داشته !!
هروقت هرکسی جان من را قسم میخورد اصلا" امــــــکان ندارد باور کنم !!
:دی
آره والا....
انقدر دم خروس زده بیرون که کسی قسم حضرت عباس رو باور نمیکنه
البته مهم اینه که این دم خروس از کجاش زده باشه بیرون
تنها تکنیک دروغ گفتن پسرا: به جون تو!!!...بمیرن ایشالا!
ای بابا... حالا یه اکثرا یی... اغلبی... چیزی می ذاشتی!!! دیگه همه که اینجوری نیستن غزلی...
کامنت خصوصی نهادیم از برایتان...
بهله... خواندیم.
غزل
می خواستم کامنت بزارم این لطف غزل خانومو دیدم پشیمون شدم
چرااااااااااااا؟؟؟ تو حرفتو بزن! اینجا آزادی بیان فوران می کنه!
سلام سلام


غزل معلومه داغ دیده س؛ غضب ناک شده و نفرین می کنه! اونم به همه!!!
خوبی آبجی جون!؟
خدایی خوشم میاد هرجا باشی تو شعاع 1 متریت اتفاقات باحال میوفته!
از این پ.ن آخریه منظورت چیه؟ ابر سیاه و خون!؟
قربون داداش...
تو شعاع ۱ متری و در گوشت خیلی اتفاقا می افته! فقط تازگیا حس کنجکاویم زیادی قلیان می کنه
آپم
حالا چرا با خجالت!!! بخند
"نه فقط اون دو تا که ما خودمونم همین جوری ایم! گاهی هزار بار به خدا قسم خوردن رو به اندازه یه بار به جون کسی قسم خوردن قبول نداریم! انگاری یادمون رفته این جون ماست که دست اونه! نه برعکسش!!! "
شدیدا مخالف م !
می مردی یه کلمه هم از خودت می گفتی اردی؟؟؟؟
کلا شکل فکرا عوش شده، وگرنه چرا باید یه پسر فکر کنه که جون دوستشو قسم خوردن از قسمای دیگه با ارزش تره و چرا باید بعضی وقتا واقعا فکرش درست باشه
بدترین و خطرناکترین کلمات اینست: «همه این جورند»
تولستوی
منم واقعا این رو نمی فهمم... خیلی برامون عادی شده... میگیم به خدا... بعد که قبول نمی کنن می گیم به جون فلانی.... حالا هرکی... مادر ژدر خواهر برادر... خودمون... خودش...
واقعا راست گفته!!! این جمله اصلا مناسب نیست...
ولی سپیده حرفتو کاملا قبول دارم
مرسی
خاک بر سر پسره..

آدم این همه بدبخت ؟
شرمنده ها.. من واقعا از اینجور دخترا متنفرم..
و اینکه...
ای خواهر.. کجای کاری.. قسم خوردن دیگه شده تقل و نبات.. تو دهن همه میچرخه.. همینجور الکی..
پسر ها و دخترا خیلی عوض شدن نینایی... خیلی...
واقعا...
کامنت خشوشی داری!!!
آبجی معتاد نبودی که شدی...
خوندیم کامنت خشوشی تون رو...
غزل کافه چی وارد میشود!!!....خانم ببخشید tea or coffe?
قهوه اسپرسو پلیز...
شما اونوقت چند سالتونه
(جمله خبری نیست !)
چطور؟؟؟
از نظر من پسره کارش درست بود،
به قول معروف هدف وسیله رو توجیه می کنه
چه فرقی می کنی، به خدا یا به جونِ مهشید
مهم اینه که همونجا تو صفِ تاکسی، بعــله
بعله خوب...
رد می شدم گفتم یه زنگ بزنم فرار کنم


ای مزاحم...
میشه اون بیب هارو واضح تر بگی؟؟!! :دی
اینجا بچه مچه رد می شه..... اهه
حالا که اینجوری شد اصلاً من دست پیش میگیرم:
باهات قهرم!!!
واااااااااااااااااااااااااا
سلام سلام دخملی
خوبی؟
میگم عجب خری بوده این دختره من که عمرا نمیزارم مکسی جونمو قسم بخوره
حالا خر یا آدم نمی دونم... ولی سُم نداشتن
واه واه عجب کار زشتی چرا حرف مردمو گوش میکردی خوبه مردم حرفای تو را با..............گوش کنند ؟؟؟؟؟؟؟
خوب چه اشکالی نداره... من به اونا گوش می دم... اونا به من... تو به یکی دیگه... یکی دیگه به تو...
بلاگ بی حیا واست باز میشه؟
نه لا مصب... بهش گفتم خودشم می دونه!
اولا کامنتای من کوش؟؟
بعدم..
جواب خصوصیم چی شد؟
همه همون جاست... من به چیزی دست نزدم!
هنوز نخوندم! الان میرم!!!
سپیده باید آپ کنه...سپیده باید آپ کنه...ما آپ میخوایم یالا...ما آپ میخوایم یالا!!!...












مغز سپیده تعطیله!!!! کر کره ها رو کشیدن پائین رفتن اعتصاب...
اومدم وبلاگتو بریزم بهم....جییییییییییییییییییییییییغ.....هوووووووووو...هیپ هیپ هورا...هیپ هیپ هورا.....دست دست...دست دست....جیییییییییییییییییییییغ....سپیده باید آپ کنه...سپیده باید آپ کنه...
آها آها.... آها آها.... جییییییییییییییییییییییییغ.....هوووووووووو...هیپ هیپ هورا...هیپ هیپ هورا.....دست دست...دست دست....جیییییییییییییییییییییغ...
حداقل آخرشو می گفتی باید برقصه دلمون خوش باشه آبجی...
سپیده حال نداره... سپیده حال نداره...
اه بچه اینقدر شولوغ نکن سره ظهری.... اهه
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآپ!!!!




جیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ!!!!
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآپ!!!
جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ
گلوت پاره شد.... بیخیال دادا......
سپیده حیا کن...تنبلی رو رها کن!...سپیده حیا کن...زود باش برو تو آپ کن!!!
خداشاهده ما تاحالا کسی رو نکردیم چه برسه به حیاااااا
نچ نچ نچ مامانم گفته بهم کردن کار خوبی نیست... حتی حیاش
ااااااااااااااااااه خسته شدم!!!
سلام.خدا رو شکر که باز اسمان دلت صاف تا کمی ابریست.خوبه بارانی نیست.
ما هم خوشحالیم از این بابت... و از حضور شما بیش
چجوری واسه من خصوصی گذاشتی؟؟؟؟


رو اسمت کیلیک کردم، تو قسمت تماس با دودو...