دلم برای یه نفر تنگ شده! یه آدم مجازی... یکی که نمی شناختمش و نمی دونمستم کیه! از وقتی خونه امو عوض کردم دیگه اینورا نیومده! امروز که با یکی از دوستا صحبت می کردم بهم نوشته های کامنت هاش رو یادآوری کرد! برگشتم وب قبلیم و دوباره خوندمش... دوباره جون گرفتم و روحم تازه شد! شاید الان هم میاد ولی چیزی نمی نویسم که ارزش نوشته هاش رو داشته باشه! اون کس هر کسی بود وجودش برام خوش بود...
این روزا روح و مغزم دارن دوران سختی رو می گذرونن! ولی این منم که شاد و سرپا نگهشون داشتم و میدارم ! انگار دارن به بلوغ می رسن! به جایی که برای هر انسانی یکبار پیش میاد! تو هر برهه زمانی! برای یکی زودتر و برای یکی دیرتر! و من یه دختر 23 ساله! الان دارم به اون نقطه می رسم! انگار دارم بزرگ می شم! اینقدری که تو پوست خودم نمی گنجم! و این داره بهم فشار میاره! فشاری که باعث می شه از این کالبد رها بشم و دوباره از نو ساخته بشم!
یه نفری رو چند ماهی بود می شناختم! تو این دنیای مجازی! چند روزیه تو دنیای واقعی باهاش آشنا شدم! و برام خیلی عزیزه! چون واقعا حس کردم چهره واقعی اش همونیه که تو دنیای مجازی ازش تصور می کردم! و غبطه می خورم به این همه یک رنگیه وجودش!
+پ.ن.
- اوضاع و احوال خوبه! به جان بچه ام راست می گم! دپسرده هم نشدم و غمگین هم ننوشتم! فقط اونی که تو دلم بود رو با شیطنت سرانگشتام رو وبم نوشتم!
- ای عرش کبریایی چیه پس تو سرت؟!!! کی با ما راه میایی جون مادرت!!!
- هنوز از ابر سیا خون می چکه!
++هواشناسی
هوا خنک است و آفتابی! به سان آفتاب های کودکی ام! ابری دیده نمی شود... ولی سایه ای بر سرم هویدا شده!!! از کجاست!!! نمیدانم!!!!
+++بعدا نوشت:
به قول عرفان نظر آهاری، " اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست؛ ماهی کوچکی ست که دارد نهنگ می شود. ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد و بوی دریا هوایی اش کرده است.'
اووووووووووووووووووول!
mmmmmoooooch اینم جایزه ات!
بله بله....ما هم دلتنگیم....منتها دیگه بهش فکر نمیکنیم....دلتنگ یه نفرم که فکر میکردم با اون همه محبتی که من بهش کردم یه تک زنگ به موبایلم میزنه واسه تبریک....اما...به قول احسان خواجه امیری...خدایا خلاصم کن از عشقایی که گاهی هست و گاهی نیست...
خوب من جای اون شونصد بار بهت تک می زنم... تو دلتنگ نباش!!!
بنا به خبرهای موثق دریافتی از زندان اخبار مربوط به انتقال زندانیان اعتصاب غذا کننده از انفرادی به بند عمومی و همچنین دست کشیدن آنها از ا عتصاب اعتباری ندارد و فقط شایعه است
و ما همچنان نگران سلامتی اشان! و اینکه این آدمای بیرون ازهمه جا بیخبر ارزش این کارها رو دارن یا نه!
دوست دارم سپید جون...ولی چی فکر کردی؟...تو بیست تا اتفاقو نگفتیااااااا...من هنوز انقدر خاب مخمل های پشت گوشم زیاد نشده !!!!
امروز بعد از مدت ها واقعا شادم...این شادیو مدیون شما دوست های خوب هستم...امروز میخندم و نمیذارم به گریه فردا فکرم مشغول بشه....
می گم حالا برات جونم!
بخند... همیشه بخند!
بدانید و آگاه باشید این سنشو نوشته که بگه بله من دم ی بختم!!چشم در راه یاری شوما!!
میگم اون دوستی که گفتی منم دیگه؟
ببین سپیده جون این کلکا قدیمی شدده دیگه یه زمانی من قصد ازدواج که داشتم سنمو می نوشتم!
ای بابا... من این همه گنگ نوشتم... ولی باز تو فهمیدیش!!! هیییی روزگار... هیییییییییی.....
هی سپیده نوشتی دلتنگی !!دلم یه نفرو شدیدا" خواست !!دو ساله بی خبرم!!منتظر یه تلفن یه خبر یا هر چیز دیگه!!وقتی هم که دیدم فایده نداره گفتم دیگه فراموشی بهترین راهه!
درسته! گاهی فراموشی تنها راهه....
سلام ٬ وبلاگ خیلی جالبی دارید !
خوشحال می شم اگه یه سری هم به بلاگ من بزنید .
جدی؟؟؟؟
سلام سلام






بزار اول بخندم
خوش به حالش چه آدمی بوده! همونی که چهره واقعیش مثله مجازیشه
آبجی یه خواهش دارم ... بزرگ نشو ... بیا کودک بمونیم و به دنیا و آدم بزرگاش بخندیم
کسی از بچه ها انتظار نداره، بی دلیل می خندیم و گریه می کنیم
دم هرچی رفیقه گرم، کمر هرچی نارفیقه خم، روی هرچی بی مرامه کم، برای دشمنات زلزله بم، ایشالا نبینی غم
علیک سلام...

خوب حالا اگه خنده هات تموم شد بنده حرف بزنم!!!
اولا که فضولی موقوف... اون خودش می دونه کیه! اینقدر گله... اینقدر گله که خدا می دونه! دلت بسوزه!
من واقعا دوست دارم کودک بمونم ولی این روحمه که داره بی ترس از بزرگ شدن رشد می کنه! عین ماهی تنگ بلور که وقتی بزرگ می شه دیگه جاش تو دریاس نه تنگ بلور...
دم شما هات از اینجا تا اونجا...
آبجییییییییییییی یه آپ تشکراتی دارم!
آااااااامدیم!!!!
اولاً که کی بوده اون آدم خوشبخت؟؟؟
دوماً و اینها رو هم یادم رفت!!!
آدم خوبیه! و حالا چه ربطی به خوشبختی داره!!! لطفا بد برداشت نکن
راستی این روزها همه از اسمم استفاده می کنن!یعنی چی؟میشه 20 تومن!
یعنی واقعا ۲۰ تومن؟؟؟ ۲۰ تا تک تومنی؟؟؟ خوب اگه اینطوره شماره حساب بده واریز می کنیم!
راستی من یه کم از اون خون هایی که از ابر سیاه میچکید رو برداشتم....یادگاری!
ای بابا... غزل...؟؟؟؟
ببینم اونوخ من از اونایی که میگی نیستم؟؟!!
هوووووم؟!!!!!!!!!!! نمی دونم! فکر کنم نه!
به جون مادرم اگه بد برداشت کرده باشم! دههههههه!
من نمیدونم چرا تازگی ها هرچی میگم همه میپرن به من!
شاید من بد برداشت کردم خوب! so sorry...
اگه شالگردن نیس پس منم!!1
اصلا مگه شما به خودتون شک دارین...؟؟؟ای بابا...
خلاصه یکی هس دیه! شاید اصلاً منم!!!
یکی نست... بیشترن!!!
نه از شماها نیست!
اهههههههههههههههههه!
من چقدر خوشحال بودم گفتم منم!!!
من نگفتم تو نیستی! گفتم اونی که هست خودش می دونه کیه!
نگای اشکم کن دلت میاد بگی من نیستم؟
غزل؟؟؟
به یاد روزایی که شیطون بودمم و پر سر و صدا اما حالا رو سایلنتم.یادمه بهم میگفتن تو اگه ساکت بشی دنیا ساکت میشه. حالا باید دنیا ساکت بشه تا صدای من شاید شنیده بشه.
تو می تونی همون دختر شیطون ناز فبل باشی... فقط باید سعی کنی...
دلم همون غزل شیطون پر سرر و صدای بلا مرده رو میخواد...نه این مرده بی روح...
منم همون غزلمو می خوام...
اینا چیه دیگه؟؟؟
چیا دیگه چیه؟؟؟
هوا زیادی آفتابی نیست این روزا؟!
چرا یه کمی...
منم دارم میرم ثبت نام!خوشم اومد!
کوووجا؟؟؟ ثبت نام چی؟؟؟
واااااا پس این شکلای بقل نظرات ما چیه؟...نگاه کن!...الان حوصله ندارم...هر کار کردم یوزرنیمام تکراری نمیشه...بعدا با حوصله ثبت نام میکنم!
آهااااا.... اوکی
سسسللللامممم خوبی ؟
من فکر می کنم همه ادمها دارن نقش بازی می کنند. کمتر کسی رو می تونیم پیدا کنیم که خودش باشه. و این برای امروز ما یک چیز کاملا عادیه !
چه جالب من توی این چند روز که به ویلاگت می اومدم فکر می کردم که شما سنتون بیشتره
چه حس جالبی رو نوشتی. فکر کنم من تا حالا همچین تجربه ای رو نداشتم !!!
عرفان اهاری که نوشتید ... یه حسی به ادم می ده
اینکه نقش بازی کنن مهم نیست لیدی... مهم اینکه برای عقاید و افکارشون فیلم بازی نکنن!
چه جالب... خوبه که اینطور فکر می کردی عسیسم...
من دوسش دارم
بللللللللللله!
ولی منم نمی دونم چه جوری باید عکس جاش بذارم! تو می دونی؟؟؟
فدات شم خوب برو تو راهنماش بخوون!...ولی آسونه من الان وقت ندارم دارم میرم بیرون...بعدن میام درست میکنم...
آره فهمیدم چی رو می گی عزیزم
موووووووووووووووووووووووووووووچ!
درود
سپیده بانو
ما پشت ندانستن چگونه زندگی کردن پنهان شده ایم ، گفتن ، تماشاچی بودن ، اشاره کردن و نوشتن همگی نشان از قضاوت ماست و ما در این برخوردهای رودرو هم را به هم معرفی می کنیم و به همان نسبت خود را از هم پنهان
برای اینکه ایشان را بهتر بفهمید
ایشان علاقمند به نوشتن های شاعرانه ،
به دور از مسائل سیاسی بودن
و زندگی را فقط خیام گونه می بیند
پیام شما را به ایشان خواهم رساند
مطمئنم نوشته های شما را می خواند
پیروز
پایدار
پدرام
باشید
بدرود
ما همه خود به نوعی بازیگر و تماشاگر زندگی هستیم!!!
حق با شماست! ممنون از لطفتون!
سلام
وبلاگ قشنگی دارین
شاد باشین
سلام
مرسی
you too
منم
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
با دیدن عظمت دریا، کوچیکی خودت بیشتر به چشمت میاد !
تا خودتو کنار نذاری دست از این حرفا نکشی جلو نمیری !
باید اول ناچیزیِ خودت رو "درک" کنی تا بتونی بزرگ شی...
من به این درک رسیدم و می دونم که در برابر دریا اندازه ماهی تنگ بلورم!
وبلاگمان باز شد!
به به بسلامتی....
خوب دیگه حالا همه تون رفتید کنار فقط من موندم
اون آدم خوشبخت منم دیگه سپیده؟
دیدی درست حدس زدم
عکسم خوکشله آبجی سپیدم؟؟؟ البته من نیستم ولی عکس مورد علاقه منه!!!
آره عزیزم خیلی خوکشله....
سیپیده بیبین چه خبره!
خودن لو بده کی بوده! همه دچاره توهمه فانتزی شدن
بیخیال داداش... چرا همه اینجورن!
سپیــــده !! تو نباید تابلو میکردی که منم !! وایی !!
:دی
دیدی چی شد... کسی نفهمیده بوداااا... خودت لو دادی خودتو...
هیچ وقت حس دلتنگی نداشتم!! هیــــچ وقــــت !!
:|
پس حتما تاحالا چیزی رو از دست ندادی...
سلام


خب خب
میبینم که نوشتت به شدت بو داره
وای!
یعنی کی میتونه باشه
سپیده من الان اینترنت دارم!
باورت میشه
من اینترنت لعنتی رو دارم!
وصله الان
اشک شوق تو چشام حلقه زده
ضمنا .... قبول!!!!!!!!!
آره دیگه... ما اینیم داداش...
به به اینترنت داریت مبارک باشه! به سلامتی...
قبول حق!
من الان بعد مدتی اومدم و آمادم تا صبح کامنت بزارم تو همه وبلاگهای بشر

رفته مرخصی...!


سپیده اون موشه چی شد؟؟؟
بیچاره از بس اون بغل وبت شراب خورد،ورم کرده حتما
***
من آمادم بجاش استخدام شم!حالا حالا هم ورم نمیکنم
فقط بعد ماه رمضون باشه
قربان شما.
یه میس بندازی کافیه.
این تیمت هم که خراب کرد که اه!
تمام پیش بینی مارو خراب کرد
موشه رفته دَ دَ ...
نه قربونت... بد آموزی داره! همین جوریش خوبه!
سلام سپیده ی زیبای تابستانی ...
خوشحالم که هوای دوست داشتن آن اطراف وزیدن گرفته ...
سلام بر مریم پاییزی....
مرسی عزیزم...
فکر کنم آخرین آپ بلاگ اسکاییم انجام شد....

البته بازم به اینجا سر میزنم....بازم به بلاگ اسکای مهربون سر میزنم...
الان میام...
حتما بیا... چون ما نبینیمت دلتنگت می شیم!
سلام دوست عزیز،
ببخشید خیلی وقته که بهت سر نمی زنم اما امیدوارم این آخریبن دفعه باشه.
می خواستم بگم که آپ کردم اگه تونستی بیا و بخون تا دل تنهاییت تازه بشه.**********
*موفق و پایدار باشی*
کسی که تو دنیای مجازی و واقعی یه شخصیت داره حتماً قابل اعتماده
احتمالا... ولی هنوز به اون حد اعتماد نرسیدم!
چرا خوب...؟؟؟
چرا اتفاقا" تا دلت بخواد من چیز از دست دادم از چــــیز بگـــــــــــیر تا همین چیز خودمان !!!
تو بگو چرا برا وبلاگت رو درست نمی کنی؟؟؟ خوب دلمون برات تنگولیده به خدا...
درووووووووود!
اومدم ببینم واسه جشن تولد غزل اینجا افطاری میدن یا نه!
که مثل اینکه دیر اومدم!
هنوز آثارش باقیه... بری پائین می بینی...
خواستم بگم منم هستم!
تو نمی خوای بگی اونی که گفتم تو بودی یا نه؟؟؟ ملت که اینجا همه اعتماد به نفسا بالا... گفتم شاید تو هم تو دلت فکر کردی اون تو بودی!