سلام
خوبین؟ من اومدم... نه یعنی برگشتم!
می دونی... وقتی برمیگردی به جایی که مدتها باهاش بودی و زندگی کردی حس می کنی جون تازه ای گرفتی!
این مدت که نبودم خیلی اتفاقات افتاد.... از جا به جایی منزل گرفته تا قرارای وبلاگی و کم و بیش درس خوندن و اووووف...
روزا سخت و آسون گذشت...
با اشک و خنده گذشت...
با دوری و دیدار گذشت...
خلاصه گذشت و گذشت و گذشت تا به اینجا رسید که دیشب یکی از عزیزام گفت چرا نمی نویسم!
دروغ نگم یه روزایی یادم می رفت که همچین خونه ای هم دارم ، امروز که برگشتم و کامنت هامو خوندم خیلی احساس شرمندگی کردم! سااااری هستیم اه لات...
قصد دارم دوباره بنویسم و برگردم... روی تک تک تون هم که توو این مدت فراموشم نکردین می بوسم...
برمیگردم-فعلا
خیلی بدی!
من که کلا " نا امید شدم از برگشتنت!
دلم خیلی برات تنگ شده بود!خوشحالم که برگشتی!
چراااا؟ حالا چرا خیلی؟؟؟
قربونت برم منم دلم برات خیلی تنگ شده بود!
مییییسیییی
خیلی خوشحالم که بازم برگشتی خانوم خانوما..

خوش اومدی..
خونه از نو شروع شده ات مبارک!
خوش گذشت بدون ما بی معرفت؟؟ حالت همچین اومد سرجاش یا نه؟
قربونت برم عزیزم
مررررسی
ااااای همچین درست و حسابی!!!
ولی با عرض شرمندگی ما نیز میرویم برای یک خواب زمشتانی کوتاه مدت.. ذهنمان پوسیده است انگار..
ای بابا کجااااا؟؟/
من تازه اومده بودم....
وقتی نبودی
نبودنت همه جا بود
هوووووووووووووووووم
سلام سپیده خانم
بله بنده همچنان هستم
کار و بار هم خوبه..خیلی خوب.
خوش آمدی خااانم
خدا رو شکر همه چیز خوبه....
قربونت مررررسی
سلام آبجی سیفیده


عاموچی پ تو هنوز زنده ای؟
خرسندیم که بر گشتی ... قبلش خبر میدادی فرش قرمز پهن کنیم و گوسفند بزنیم زمین!
سلوم معلیکم
هان پ!!! میخواستی نباشیم!!!
قربون دادا... دیگه نخواستم حیوونکی رو تلف کنی برامون....
دفعه بعد می گم حداقل خون شتر بریزین
اون خیلی رو که گفتم مدیونی اگه فک کنی خواستم واسه داداشت خودشیرینی کنم!
آره خب... منم باور کردم...
سلام نازنازی پادیر چقدر خوشحالم اومدی قالب نو مبارک خونه تکونی بوده اساسی گویا
حالا بعد سر فرصت باید بگی از اون قرار وبلاگی
سلام عسیسم
چشـــــــــــــــــــــــــــم حتما براتون میگم....
سلام
آپ کردم.
منتظر حضور گرمت هستم.
سلام خوشحالم که برگشتی داشتم نا امید میشدم از برگشتنت کم کم
منم فکر کنم برگشتم یا بر میگردم