شروع سختی داشت اینکه عشق چیست و مرز آن با عادت کجاست. اینکه کفتر هواکردن و تمبر جمع کردن عشق است یا اعتیاد؟ اینکه عشق خر است یا خود خر یک عشق است؟اینکه عشق همان است که در پستوی خانه نهان باید کرد؟ یا عشق را باید آورد در پستوی خانه و نهانی کارش را تمام کرد؟ اینکه عشق همان علاقه یک مشت پاپتی ِ محتاج به نان شب به سلطان علی پروین است؟
و اینکه من عاشق بارسلنا و رئال و یوونتوس و رافائل نادال و فدرر و تام و جری و بیپ بیپ و پائولو کوئیلیو هستم عشق است یا بیماری؟ اینکه عشق آیینه آب گذران است یا تو خود نمره بیستی؟ شکلاتی! شکلاتی! عاشقانه نویسی سخت بوده است. آمدم بنویسم عشق بانگ شعیب است. خواستم بنویسم و عشق تنها عشق تو را به گرمی یک سیب می کند مأنوس….
ما همه چیز را عشق نامیده ایم انگار. هر چیز مبهم را که سر در نمی آوریم. کوبیده ایم در طول تاریخ هر حسی را که نام دیگری داشته و عشق نامیده ایمش. و کوفته ایم هر چه را عشق بوده و وابستگی قلمدادش کرده ایم. عشقهایی هستند که تورا به ارگاسم می رسانند و عشقهایی که تکیه به دیوار را برای تو ارمغان دارند. عشقهای منتهی به سیگار و سیگارهای خود عشق.
عشقهایی که در اتوبوس شکل میگیرند در لبخند های بین دو نیروی متضاد در گذار ِ آینه بغل اتوبوس که برای ارضاء عشق آقای راننده برای سبقت نصب شده اند.
عشق صدای فا صله هاست صدای فاصله هایی که غرق ابهامند و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر گاهی. عشقهای پفکی، عشقهایی که هر کس پفک بیشتری بخرد آغوشش داغتر است. عشقهایی که بعد از پرداخت وجه متقابل به پایان می رسند.
عشق یک دانشمند به ترتیب اعداد و حل فیثاغورثی آن و تلقی نا بخردی او در دنیای مجازی. عشق به دنیای مجازی و تلقی دیوانگی در جهان صنعت. عشق به سرعت و تیک آف و لایی کشیدن و بیماری قرن.
عاشقانه نویسی سخت بوده است . من عشق را فهمیده م انگار که همه به چشم یک عاشق نگاه می کردند حسی که هنوز شکل صحیح آنرا در جانم احساس می کنم ولی جرئت بیرون انداختن آنرا ندارم.
عاشق بودن بهتر است یا نبودن.... مسئله این است!!!
++بعدا نوشت: دوست داشتم الان این آهنگ رو گوش میدادم...
هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی....
سلام سپیده ی عزیز
جالب بود این نوشته.خیلی جاها ملموس و قابل درک بود.اما نمی شود اسم خیلی از این موارد را عشق گذاشت.ممنون
سلام دوست عزیز
درسته! من هم همین رو می خواستم برسونم!
ممنون
سلام








بحث فلسفی، عرفانی، انتقادی، لاوبترکون بود ...ایول
از این زمانه دلم سیر می شود گاهی!
کلا اینایی که گفتی هیچ کدوم عشق نیست، علاقه س
میگن عشق مقدسه و جاش تو آسموناست نه تو یه پفک یا کنج گنجه !
تو یکی تو ماها عاقل بودی که انگار تو هم از دست رفتی
جدایی از اینا من عاشق این اسمایر هستم
سلام سلام داداشی...
احوالاتتون با برف چطوره؟؟؟!!
شاید علاقه و شاید عادت و اعتیاد...
اینارو می دونم ولی چرا همه میگن!!!
چرا تو عاشق اون اسمایلی ها شدی؟ آدم دیگه ای نبود آخه...
عشق در چنان آنی که خیال میکنیم رها هستیم به سراغمان می آید که دیگر نمیفهمیم ما کدامیم عشق کدام
عاشق باش همیشه همه جا ...حتی توی همون اتوبوسی که گفتی ...عاشق بودن و در اتوبوس نشستن خیلی بهتر از عاشق نبودن و در BMW نشستن است
خوبه که هنوز تو وجودت حسش میکنی.. مال ما خشکید.. پوسید رفت پی کارش.. چه زمینی اش .. چه خدایی اش..
شاید همین پنهان کردن ها علتش بوده باشه..
دخملی من برگشتم بلاگفا.. اونجا جای من نبود..
"همیشه عاشق لحظه های آشتی بعد از دعوا بودم...
شیرین تر از همیشه می شه!!!"
متاسفانه اینبار بعدازدعواکسی باکسی آشتی نکرد
اومدیم عرض ادبی کرده باشیم خدمتتون
نامرد من نمیام تو هم نباید بیای؟
از همون شکایتای خاله زنکی بودا.
چطوری تو؟
چه خفرا؟چاکریم
خو پست بذار دیگه تا گریه نکردم