Return

سلام

خوبین؟ من اومدم... نه یعنی برگشتم!

می دونی... وقتی برمیگردی به جایی که مدتها باهاش بودی و زندگی کردی حس می کنی جون تازه ای گرفتی!

این مدت که نبودم خیلی اتفاقات افتاد.... از جا به جایی منزل گرفته تا قرارای وبلاگی و کم و بیش درس خوندن و اووووف...

روزا سخت و آسون گذشت...  

با اشک و خنده گذشت...  

با دوری و دیدار گذشت...  

خلاصه گذشت و گذشت و گذشت تا به اینجا رسید که دیشب یکی از عزیزام گفت چرا نمی نویسم!

دروغ نگم یه روزایی یادم می رفت که همچین خونه ای هم دارم ، امروز که برگشتم و کامنت هامو خوندم خیلی احساس شرمندگی کردم! سااااری هستیم اه لات...

قصد دارم دوباره بنویسم و برگردم... روی تک تک تون هم که توو این مدت فراموشم نکردین می بوسم...

برمیگردم-فعلا

روزه


 

به مناسب حلول ماه مبارک رمضان.... 

  

روزه ی سکوت می گیریم!!! به نظرم این مفید تر از روزه ی شکمیه!!! 

 

پ.ن. 

++آخرین فتوا های علما که استفاده شون روزه رو باطل نمی کنه: 

 

- ابسولوت از انواع مختلف با درصد های مختلف! به غیر از 99% که ممکنه به حالتی دچار شین که افطار یادتون بره! 

- سیگار از انواع مختلف: نخی... پاکتی... لایت... گولد... برگ... مدیوم... اسی... 

- نگاه به انواع مختلف: به دختر... به پسر.. به زن... به مرد... به نقاط حساس و غیر حساس 

- دیدن فیلم از انواع مختلف: با صحنه... بی صحنه... موزیکال با صحنه... رمانتیک با صحنه... هارر در هر دو حالت... کمدی هم در هر دو حالت... 

ارتباطات: از انواع روحی... روانی... جسمی... دختر پسری... زن و مردی...  

 

++فحش نوشت: 

 

باز این کامنتینگ بلاگفایی ها بازی درآورده! آااای بلاگفایی ها تو این ماه مبارک براتون از خدا صبر عجیل خواستاریم!!!! 

 

++اکیوسان اون چیزی رو که میخواستی و فراموش کردیو از مهدی (smile to me) بگیر!!! نمی تونم برات کامنت بذارم!

آنجه گذشت...


انگاری که بدن ما به استراحت و تعطیلی عادت نداره! و بهش نمی سازه!! همش 1 روز و نیم در خونه مونده بودیما... حالمون اساسا خراب شده... البته نه حال روحی که این روزا سخت FRESH شده... فقط حال جسمی مون که گمونم آب روغن قاطی کرده! شایدم سر شمع هامون خیس شده که ریپ می زنه! خلاصه که دل و روده مان به هم ریخته!!! شایدم به خاطر مودم سوخته PC خونه و دوری از اینجا بوده که به این وضع دچار گشتیم...

نوه 17 ساله خاله مان هم پریشب به دیار باقی شتافت!!! هان نه به منزل یار شتافت! یکی نیست بهش بگه بابا تو که 15 ساله ایران نبودی و زندگی نکردی چه به شوهر کردن! خودشم از نوع شووی ایرانی!!! و ما همچنان فعلا با اینکه از ایشان خیلی بزرگتریم دوست داشتن و دوست داشته شدن رو در برنامه هایمان قرار نداده ایم!!! که این باعث خرسندی ما و سرافکندگی اهل خانه است!!!

یه سوال برام پیش اومده!؟؟!! آدم خودش می تونه کاری کنه بچه اش ۷ ماه و نیمه به دنیا بیاد!!؟؟؟ دارم حساب می کنم اگه الان حامله بشم می تونم بچه مو تا آخر سال به دنیا بیارم که 1 میلیونی که دولت میده رو به جیب بزنم یا نه!!! چند وقت پیش یه تبلیغ دیدم نوشته بود با 50 هزار تومان صاحب 1 میلیون پاداش شوید!!! به جون خودم غلط نکنم قضیه همین بوده!!!

 

 (این پاراگراف به دلایلی بسی شخصی حذف گردید، باشد که سوتفاهمات رفع گردد) 

 

از صدقه سری بازی دیروز سرخ ها... بسی فحش های آبدار و کش دار و کاف دار یاد گرفتیم و الان در پوست خود نمی گنجیم!!! 

هر روز به ممیزی نزدیگ تر می شیم و بنده هنوز بند های استاندارد رو حفظ نکردم!!! بنا به چه قانون و ماده ای می خوام ممیزی کنم الله و علم... واقعا خوش به حال اونایی که من ممیز شونم!!! عمرا اگه بتونم با این وضع ازشون ایرادی بگبرم!!!  

و امسال نیز سالگرد شاملو در سکوت گذشت!!!! 

زندگی بر وفق مراد است و هوا عالی و متبوع!!! ( هواشناسی و پی نوشت  هم نداریم)  

 

++ اضافه شد: 

فعلا تا برقراری قسمت نظرات خصوصی این قسمت در زیر پست ها اضافه می شه: 

ارسال نظرات خصوصی

روزی نو...


 

توی گرمای 40 درجه ای هوا... زیر عمود آفتاب...  سر ِ ظهر روز سوم از ماه پنجم...

اومدم...  

نفس کشیدم و آغاز کردم... 

هیچ وقت فکر نمی کردم گریه م برای آدمای این بیرون اینقدر شادی آفرین باشه... 

برق شادی رو تو چشماشون می شد حس کرد... 

یه صداهای محو و گنگی میشنوم...  

- // واااای چه تپلیه.... دکتر نگاش کن...   

- // مبارک باشه!!! خیلی خوچگله...

- // الهی.... آقای دکتر اسمشو چی می ذارین؟؟؟ 

- // وااای مثل برف سفیده... لُپاشو نیگااا... 

صدای گرم و مهربونی که 9 ماه از پس لایه ها  

وقتی که داشت با مامانی حرف می زد میشنیدم... 

گمونم این بابایی باشه... 

// سپیده... اسمش سپیده اس... عین خودش... 

 

سرمای آب و گرمای مرداد و فریاد هایی به علامت اعتراض...  

 

و من از اون دنیای کوچیک به این دنیای بیکران پا گذاشتم...

 

 + پ.ن.

  

* می گن آدما دو دسته ان...: یا مرداد به دنیا اومدن یا دوست داشتن مردادی باشن!

* از تبریک های پیشاپیشتونم واقعا ممنونم...شرمنده کردین!!!  

*دوستون دارم فراووون... به اندازه تمام اعداد بعد از اعشار عدد پی

شروعی دوباره...

سلام 

 

نمی خوام شروع جدیدمو تو خونه ی جدیدم با غرغر و دری وری گفتن به بلاگفا شروع کنم... 

 

ولی دیگه کم کم داشت رو مغز و اعصابمون دو ماراتن می رفت... خلاصه این شد که دیدیم صابخونه خوبی نیست و هوای مستاجرشو نداره... این شد که نقل مکان کردیم این ور... امیدوارم این یکی دیگه مثل اون نباشه....  

 فعلا... 

+++ این داستان ادامه دارد....