سرفه های روح


روح  من گاهی سرفه اش می گیرد...همانگونه که سرماخوردگی جسم،سرفه و عطسه را به همراه دارد.

گاهی اوقات ویروس هایی فکری،اوضاع روح را نیز به هم می ریزد...درسته که روان ما در مغز ماست اما روح ما نیز از ناسالمی و بدکاری روان مان غمگین می شود،بیمار می شود،عطسه می کند،سرفه اش می گیرد...

خلاصه اینکه روح من هم بیمار می شود.بخصوص وقتی که آدم های ناجور!!!را مبیند...البته ناجور از نظر قیافه و ظاهر که نه!...ناجور از نظر فکری!

بعضی ها انگار خدا خلق شون کرده برای آزار آدمیان!کارهایی می کنند یا افکاری دارند که مرتب انرژی منفی به دیگران منتقل می کند...انگار ناف آنها را با دافعه ساخته اند...

بعضی های دیگر مرتب دروغ میگویند...بعضی های این بعضی ها چیزهایی می گویند که خودشان هم به آن چیز ها اعتقادی ندارند...مثلا تعریف کسی را می کنند هرچند که اصلا قبولش ندارند فقط برای کسب منافع شخصی،آسمان و ریسمان را به هم می بافند.

بعضی ها انگار از آسمون هفتم افتاده اند پایین!...افاده ها طبق طبق!

بعضی ها اینقدر ریقو اند(البته از نظر روحی)که اگه دماغ شون رو بگیری جون شون در می ره!

بعضی ها اینقدر بی خیال اند که کفر آدمها رو در میارن!

بعضی ها اینقدر حرف های دری وری می زنند که انگار جد اندر جدشون روزنامه منتشر می کرده!

بعضی ها ...

بعضی ها...

خلاصه اینکه در میان این بعضی ها،روح من مرتب دچار سرماخوردگی می شه و هی سرفه می کنه...البته من هم سعی می کنم با علوم ضاله!روان شناسی یه جورایی این سرفه ها رو درمان کنم... که بلکه دوباره روح من سبک بالانه و در دنیای خودش همیشه شاداب باقی بمونه... 

 

به قول سهراب:

روح من در جهت تازه ی اشیا جاری است.

روح من کم سال است.

روح من گاهی از شوق، سرفه اش میگیرد.

روح من بیکار است:

قطره های باران را، درز آجرها را، می شمارد.

روح من گاهی، مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد. 

 

++پ.ن

ترجیح دادم در مقابل بحثی که تو کامنتهای پست قبلی به وجود اومد سکوت کنم!

تاسف خودم به حال خودم که هنوز در دنیایی زندگی می کنم که اینقدر دید منفی وجود داره، اینقدر افکار منفی حکمفرما شده،تاسف خودم از اینکه هنوز به خودمون میگیم نر و ماده... از اینکه هنوز به جنس پاک و ظریف و مقدس زن می گیم ضعیفه... از اینکه عشق های پاک و حقیقت های زیبا رو دروغ می بینیم... کاش به دنیا از زاویه دیگه نگاه می کردیم!!!

- حالم خوش نیست... هواشناسی نداریم! سنسورهای مغزم کار نمی کنن!

نظرات 24 + ارسال نظر
علیرضا پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 http://sib1358.blogfa.com/

این سرفه ها و عطسه های روحی به خاطر همنشینی با کسانیه که روحشون طاعون زده است. به خاطر زندگی تو مملکتی که حتی روحت رو اسیر میکنن
هوای دلت گرد وغبار محلی داره انگار

اووووهووووم

خوشحالم که درکم کردی...

آره واقعا.........

boof پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:37 http://boof.blogsky.com

آی گل گفتی..
بعضی ها هم یادشان میرود چه گفتند و چی شدند..
بعضی ها هم آسمان هفتم که نه انگار از هفتادم افتاد ه اند...
بعضی ها بقدری قشنگ نقش بازی میکنند که باید نامزد دریافت جایزه اسکار باشند..
اوووووووووووووه
سپیده انقده از این بعضی ها داریم جون سیا

به در که نگفتی دیوار بشنوه که؟؟؟


آااااااارررررره می دونم، خودم آمارشون رو دارم...

Smile To Me پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 http://www.xyz.blogsky.com/

سلام سلام

درکت نمی کنم!!!

گاهی باید روح رو واکسینه کرد ... اونقد باید به خودت مطمئن باشی که این چیزا عذابت نده!

بیدی نباش که با این بادها بلرزی...

اگه با ضعیفه مشکل داری؛ نشون بده که نیستی و قوی تر از اونی هستی که نرها یا ماده ها فکر می کنن.

در مورد پست قبل: طلا که پاکه چه منتش به خاکه

برا آدمای بی جنبه: آفتابه از طلا هم که باشه جاش کنج خلا س! آره دادا

سلاااام

ممنون!

مطمئنی واکسنش کشف شده؟؟‌ باید برای ساختنش مرکز رویان که چه عرض کنم باید خود پاستور رو بیاریم... شاید لازم باشه رازی و بو علی رو هم برای مشورت باهاش بیاریم...

این باد نیست دادا... طوفانه...

در مورد پست قبل هم ممنوووووون!

ما که با جنبه بودیم... دایورت می کنیم رو بی جنبه هاش...

Smile To Me پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 http://www.xyz.blogsky.com/

کاشف این واکسن خودتی!

بابا محکم باش

ضرب المثلا برای آدمای پست قبل بود نه خودت

واقعا...؟؟؟

تنها ریشه های استوار در مغز استخوان خاک که می تونه این طوفان رو تحمل کنه!


آره، گرفتم!

اکیوسان پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:26 http://www.3donge.blogfa.com

روح از جسم مهمتره و حساستر .تو این زمونه هم ماه و خورشید و فلک درکارند که روح آدمو بزنن زمین و خط خطیش کنن.
مهم اراده ی طرفه که قوی باشه
منم که اصلا نمیدونم تو پست قبل چی شده

اوهوووم... اراده خیلی مهمه...

مطمئنی؟؟

غزل پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 14:21 http://www.calm2.blogfa.com

منم تاسف میخورم به وجود یه مشت آدم زورگو و خودخواه که جز تحمیل کردن حرفا و عقایدشون به دیگران هیچ کاره دیگه ای بلد نیستن...اگر سپیده جون واقعا میبینی دید من خیلی منفیه یا مثلا به قول تو عشق های پاک و حقیقی رو دروغ میبینم دلم اصلا نمیخواد باعث بشم روح و روان کسی سرمابخوره...چون با یه سری حرفا و تیکه ها و تهمت ها روح من خیلی وقته سرماخورده منتها دیگه به روی خودم نمیارم...به قول یکی از بلاگر ها : شاد باشی و بهاری...!

همون قدر که حرف زدن آسونه... سعی کن شنیدن هم برات آسون باشه غزل!

این یه انتقاد بود، پس لطفا انتقادپذیر باش!

قصد نداشتم بهت بر بخوره و ناراحت شی...

فقط سعی کن مثبت تر به زندگی نگاه کنی...

بوف پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 14:28 http://boof.blogsky.com

نه بابا! این حرفا چیه.. ما اینطوری هستیم! (الان دارم کف دستمو نشون میدم)

یِس!

غزل پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 15:23 http://www.calm2.blogfa.com

در ضمن از تمثیل زیبای جناب مهدی خان هم که لطف فرمودن و مارو به آفتابه نسبت دادن واقعا متشکرم...یادم باشد که....بگذریم...

چرا همه چیز رو به خودت میگیری غزل؟!!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:14

سپیده تو واقعا به خاطر حرف یه نفر که برگشته گفته ضغیفه انقدر خودت اذیت می کنی؟ حیف آسمون دلت نیست؟ بابا بی خیال کی گفته زن یعنی ضعیفه
جهان سوم چیش رو حساب و کتابه که اینش بخواد درست باشه
اینجا برای خیلیا یه جامعه بسته با یه سری هنجارهای بی معنی و خرافاتیه نه فقط برای زتها

نه احسان...

اون فقط مزید بر علت شد!

آره می دونم، ولی این ماهائیم که دارین جامعه رو تشکیل میدیم!

احسان پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:15 http://ahoorae.wordpress.com

سپیده تو واقعا به خاطر حرف یه نفر که برگشته گفته ضغیفه انقدر خودت اذیت می کنی؟ حیف آسمون دلت نیست؟ بابا بی خیال کی گفته زن یعنی ضعیفه
جهان سوم چیش رو حساب و کتابه که اینش بخواد درست باشه
اینجا برای خیلیا یه جامعه بسته با یه سری هنجارهای بی معنی و خرافاتیه نه فقط برای زتها

من بازم اسم یادم رفت، نمی دونم این روزا چم شده

سایه پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:59

خی سپیده خوبه تو سرماخوردی از دستشون مال روح من دیگه چرک کرده از دستشون!

خوب شما از امروز هر یک ساعت ۸ تا آنتی بیوتیک بخور و روزی ۳وعده پنی سیلین بزن بلکه یه کم از عفونتت کم شه!

البته بازم قول نمی دم!

بوف پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 18:55 http://boof.blogsky.com

میدونی چیه!؟
خوب شد اصلا!
چقده بهت گفتم اینطور چیزای اروپایی ننویس عزیز من
"چرا با دست خودت حال خودتو بد میکنی"
*** دو تن برهنه به یک پهلو خوابیده ... دستان قدرتمند مرد که به نشان حمایت دور بدن ظریف زن حلقه گشته... فاصله ای بین دو تن نیست... گویی زن تن برهنه خود را شرمسارانه در آغوش مرد پنهان کرده... بوسه های هر از گاه بر گردن و نوازش های گیسوی زن... زن به پهنای صورت اشک می ریزد از این حس زیبا و دل انگیز...***
قبلش با من هماهنگ میکردی خب!این از مضرات فراموش کردن ماست ها
ای جااانم من کاملا درک میکنم چی میخواستی بگی..چقدم خوب گفتی.اما کجا اومدی گفتی؟
جایی که فضاش این بوده!!!
اما جسارتت رو واقعا تحسین میکنم.زیباست.

مرسی عزیزم...

من یه بار دیگه ام از این جسارتا کرده بودم... تو بلاگفا...

بوف پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 21:20

!!
میدونی واسه چیه!

بوف پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 21:56 http://boof.blogsky.com

این برای تست آواتاره

بابا آواتار...

بیخیال بابا این جنگولک بازیا چیه!!!

[ بدون نام ] جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:08

تقدیم به اونی که شعر زیر رو به من تقدیم کرده بود
تقدیم به ( Adam Freeborn)

الهی! به مردان در خانه ات!
به آن زن ذلیلان فرزانه ات!
به آنانکه با امر روحی فداک!
نشینند وسبزی نمایند پاک!
به آنانکه از بیخ وبن زی ذیند!
شب وروز با امر زن می زیند!
به آنانکه مرعوب مادر زنند!
ز اخلاق نیکوش دم می زنند!
به آن شیر مردان با پیشبند!
که در ظرف شستن به تاب وتبند!
به آنانکه در بچّه داری تکند!
یلان عوض کردن پوشکند!
به آنانکه بی امر و اذن عیال
نیاید در از جیبشان یک ریال!
به آنانکه با ذوق وشوق تمام
به مادر زن خود بگویند: مام (!)
به آنانکه دارند با افتخار
نشان ایزو...نه! زی ذی نه هزار!
به آنانکه دامن رفو می کنند!
ز بعد رفویش اُتو می کنند!
به آنانکه درگیر سوزن نخند!
گرفتار پخت و پز مطبخند!
به آن قرمه سبزی پزان قدر!
به آن مادران به ظاهر پدر (!)
الهی! به آه دل زن ذلیل !
به آن اشک چشمان ممّد سبیل (!)
به تنهای مردان که از لنگه کفش
چو جیغ عیالاتشان شد بنفش!
:که مارا بر این عهد کن استوار!
از این زن ذلیلی مکن برکنار!
به زی ذی جماعت نما لطف خاص!
نفرما از این یوغ مارا خلاص!


حالا منم می خوام شعر زیر رو به تو تقدیم کنم.

پیاده از کنارت گذشتم ، گفتی : " چندی خوشگله ؟ "
سواره از کنارت گذشتم ، گفتی : " برو پشت ماشین لباسشویی بنشین! "

در صف نان نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود
در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود
زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی

در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من
در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی

در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلند گفتی: " زهرمار! "
در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت فحش خواهر و مادر بود

در پارک به خاطر بودن تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم
نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده می دادی

من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی
مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی !

تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است
من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده


عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی
عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد

من باید لباس هایت را بشویم و اتو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ
من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر

وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است
وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است
.
.
.
.
مردی به من نشان بده تا روز مرد را به او تبریک بگویم

نگاه کن منم می تونم مث تو اونجوری بگم ولی هیچ کدوم از این شعرها زیبا نیست نه شعر من نه شعر تو. مشکل اصلی ما ارتفاع نگاهه. همین.

بعله...

بزن اون کف قشنگه رو برا دوستمون...

چقدر از مشکل اصلی که تشخیص دادی خوشم اومد...

ارتفاع نگاه...

مونا جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:52 http://raghse-mah.blogfa.com

خودت جزو کدوم بعضی هایی؟؟؟

شاید افاده ها طبق طبق...

نمی دونم!

فـ ـرزاد کـ ـافـ ـه چـ ـی جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:25 http://cafe40cheragh.blogsky.com

خب عزیز جان... روح پاک آدمی وقتی با روح ناپاک بعضی ها دم خور بشه، کثیف میشه. دور کن از خودت روح های خبیث و کثیف رو...

ممنون از راهنماییت... ولی آدما رو نمی شه از رو ظاهر شناخت!

پیش میاد دیگه...

احسان جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:44 http://ahoorae.wordpress.com

سپیده اینجا برای همه سخت شده و دیگه جای زندگی نیست نه فقط برای زنا یا یه قشر خاص
تو هیچوقت این حسو نمی تونی درک کنی که وقتی با دوستت رفتی بیرون و درست وسط میدون ونک افسر(biiiiiiiiib) میگه بزن بغل، و تو می زنی بغل و با یه وضع وحشتناکی پیادت می کنه میگه این کیه کنارت نشسته و بدون هیچ دروغی میگی که دوستته
بعد اون (biiiiiiii) جلوی ملت و بد تر از اون جلوی دوستت چنان می خوابونه تو گوشت که برق از سه فازت می پره و چهار تا دری وری هم بهت می گه که...
و تو هم هیچ کاری از دستت بر نمیاد
تو اون لحظه احساس می کنی کوچکترین مرد روی زمینی، یه بغضی گلوتو می گیره که... دوست داری بمیری ولی...
خراب شدن رابطه با این کوچیک شدن... وای...
یعنی اگه اون لحظه جام بودی می گفتی من بدبخت ترین آدم روی زمینم
حالا دردسرا و آبروریزی های جلوی خونواده ها کنار
حالا این همه بدبختی فقط برای اینکه یه شب با دوستت می خوای شام بری بیرون بدون هیچ گناهی
این خراب شده برای هممون خراب شده
باید به کسی که اینجا راحت و ریلکس زندگی می کنه شک کرد

انگار دلت خیلی پر بودا احسان!

آره لحظات این چنینی حداقل یه بار برای همه ما پیش اومده و این حس بهمون دست داده!!!

ولی چه میشه کرد... این نیز بگذرد...

. بــانـــ و تمشـــ کی . جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:21 http://tameshki.com

گفتی دروغ !!!
متنفر میشم حتی از اسمش !! چه برسه به . . .

اگه درست منظورت رو گرفته باشم باید بگم که... تمشکی جون ما باید خودمون رو با تفاق های نیوفتاده اخت بدیم!

قرار نیست همه روابط عاشقانه باشن و حتی همه ی همون روابط عاشقانه سرانجام داشته باشه!

وقتی این رو باور داشته باشی دیگه باعث نمیشه از اسمشم متنفر بشی، چه برسه به...

پادیر جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 21:52 http://www.maryastories.com

همه غم تو را فراموش میکنند و شادیت را به سخره میگیرند ...پس سکوت برترین کار ممکن شده حتی اگر به قیمت از دست دادن خیلی چیزها تمام شود...

ولی حرف های نزده شده پشت این سکوت روزی باعث از بین رفتن روح و جسمت میشه!

همیشه سکوت تنها کار ممکن نیست!

ایستاده با شات گان شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:19

. . . شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:15 http://lostinlove.blogfa.com/

ما اینجا کامنت گذاشته بودیم! چیکارش کردید؟ هان هان هان؟

غزل شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:19

این روزا همه سعی دارن از دیگران انتقاد بکنند و اون هارو اصلاح بکنن...اگه ما هر کدوم یه ذره خودمون را اصلاح میکردیم دنیا گلستون میشد... بعدشم من همه چیز رو به خودم نگرفتم سپیده بانو دیگه همه چی داد میزد خودش!
راستی کی گفته من به زندگی مثبت نگاه نمیکنم؟ اتفاقا خیلی هم مثبتم...حد اقل تو این چند روزه اخیر...مشکل نبود آزادی بیان عقاید هست نه مثبت یا منفی بودن یه فرد! جاست دیس!

. . . شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:55 http://lostinlove.blogfa.com/

چرا کامنت دونیه بالا رو بستی و زابه راهمون کردی؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد