برای دخترم...


سلام عزیز دلم...

سلام قربون شکل ماهت...

سلام فدای چشمای قشنگت...

چقدر دلم برات تنگه! و بی تاب لحظه ی دیدنتم.

مامانی از راه دور این نامه رو برات می نویسه! دختر گلم، اونجا که هستی مراقب خودت باش... حسابی بخند و شاد باش و طعم خوش زندگی رو بچش! هرچند از ما دوری ولی تا اونجا که میشه از لحظاتت خوب استفاده کن که تا چند سال دیگه باید بیای اینجا...

زندگی خوبه، ولی سخت! وقتی بیای اینجا اون دو تا بال ابریشمی تو ازت می گیرن و بهت دو تا پا می دن!

می دونی عسلم، مامانی ازت توقع های زیادی داره! آخه تو دخترشی... دوست داره وقتی بزرگ شدی هر جا ازت به نیکی یاد شد با افتخار سرش بلند کنه و تو دلش بگه این دختر منه!

دخترم، زندگی پیچ و تاب هایی کوچیک و بزرگ داره! برای داشتن یه زندگی خوب باید یه ورزشکار خوب باشی تا بدون اینکه تن ظریفت به دیواره های اون بخوره ازش رد بشی...

زندگی مثل یه جعبه تقسیم پر از سیم هم قلمداد می شه، برای دونستن مسیر درست باید یه مهندس خبره هم باشی

دخترم باید بدونی که زندگی یک سفر طولانی هم هست و هر بخش از اون یک سفر کوتاه اما در نوع خود کامل . از یک نویسنده ناشناس می خوندم که زندگی را این گونه تفسیر کرده بود که چه سخت است رفتن و چه سخت تر از آن است که پاهایت زخمی و کوله ات پر از مشکلات باشد ولی سخت تر از آن این است که ندانی به کجا می روی .

 کتاب آلیس در سرزمین عجایب رو که برات میخوندم یادت هست ؟ آلیس وقتی در سرزمین عجایب گم شد تقاضای کمک کرد و گربه بهش گفت به کجا می خوای بری ، آلیس گفت نمی دونم ، گربه گفت پس فرقی نمی کنه به کجا بری . پس دقت کن به کجا میخوای بری، با کدوم پا می ری و به کدوم سو می ری چون مسافری در شهری غریب بدون داشتن نقشه گم می شه.شیرین ترینم بدون که هیچ ثروتی در تپه های قدیمی پیدا نمیشه، ثروت در یک قدمی ماست خوشبختی در نزدیکی ماست ، فقط باید چشم باز کنی و ببینی .

تا اونجا که می دونم واقعیت مثل هوا می مونه اون رو نمیشه تغییر داد پس بجای صرف انرژی برای مبارزه با واقعیتها باید اونها را بپذیری و به زندگی ات ادامه بدی
اینو باید بدونی دخترم زمانی که مشکلات بروز می کنن، اتفاقات غیر منتظره رخ می دن ، وقتی در جاده ای هستی که همه چیز سربالایی به نظر می رسه ، وقتی می خوای بخندی و آه می کشی ، وقتی غم و عصه ها زیاد میشه و می خواد تو را به زیر بکشه چه می کنی؟ فریاد می زنی؟، رها می کنی و می ری پی سرنوشت؟ ، واقعا چیکار می کنی؟ اگر لازم بود یه کم بیاسای و استراحت کن ولی تسلیم نشو چون زندگی پر از فراز و نشیب های فراوون میشه و این موضوعی ه که گهگاهی اتفاق می افته ، قبل از هرچیز و هر انتخاب کمی استراحت کن تا بتونی در حین عبور از صخره های زندگی با فکر عمل کنی تا به واهه های پر از آب و خوشبختی برسی .

دخترم... بدون که هرچی که لازم بود بشنوم به من بگو... و گوشی باش برای شنیدن هر چیزی که لازمه بشنوی...

و در آخر همه وجودم، امیدم، زندگیم بدون که ما همیشه مثل کوه پشت سرتیم و مثل ابر سایه ای بر سرت که آفتاب تند زندگی صورت زیبات رو آزار نده... آسمون دلت صاف و آفتابی، زندگی برات سراسر خنده و شادی...

+پ.ن. بی ریط

- اگه تونستین نامه چارلی چاپلین به دخترش رو بخونین. خیلی قشنگه. این لینکشه

- دلم برای تمام نداشته هام تنگه!

++هواشناسی

آسمان زندگی صاف است و زیبا... نسیمی خنک میوزد از مرکز به سمت شمال! و خنک می کند این دل شوریده رو...

نظرات 9 + ارسال نظر
سایه شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:51

گفتم اینقدر چیزای بی ناموسی ننویس آخرش کار دست خودت دادی نه!!
جواب ِ داداشتو چی بدم؟

کجاش بی ناموسیه؟؟؟

بلاخره دیر یا زود بدنیا میاد دیگه...

مگه بده زندایی میشی...

دودو شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:46 http://doudou.blogsky.com

ای جااااانم
نازییییییییییی

سپید عین خودمی

منم تو وب قبلیم یه باز ی دعوت شده بودم که باید یه پیام به یه نفر بدون هیچ محدودیتی میدادم.منم یه پیام به بچم دادم!

خیلی لذت بخشه

اوهوووم خیلی...

حتی تصورش هم زیباس.. چه برسه به خودش!

علیرضا شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 14:14 http://sib1358.blogfa.com/

خوش به حال آسمونت! گرد و غبارش زود میرن

یه نسیم ملایم کافیه که گرد و غبار از دلت پاک کنه...

اکیوسان شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 15:23 http://www.3donge.blogfa.com

نا مه ی چارلی چاپلینو منم خوندم همون که یه کتابه
قشنگ و ساده مینویسه
درد آدما رو مینویسه.درمونشم توشه.

پسر عمومی من همگی سایه تو شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 15:25 http://www.badbadak.blogfa.com

سلام

بانو

این نامه چارلی چاژلین به دخترش توسط چارلی چاپلین نوشته نشده ‏بلکه نوشته یکی از روزنامه نگاران ایرانی به نام فرج اله صبا است که پیش از انقلاب طبق اتفاقی برای پر کردن صفحه روزنامه خود در ساعات پایانی کار قبل از چاپ نوشته است

به متن دقت کنی متوجه می شوی آنچه دغدغه چارلی چاپلین فرضی است با دغدغه های مردم جامعه ما بسیار هماهنگ است

لینک واقعی

http://bankemaghalat.parsiblog.com/-1484442.htm



سایه شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:05

زن دایی جیگرشو بخوره!
حالا چن ماهته؟

[ بدون نام ] شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 23:01

اول یه سوال
قضیه این daisypath بالا چیه؟
چایی نخورده موز برداشتی؟! هنوز نیومده دلت تنگشه؟!
شوخی کردم
خرابِ این تشبیهاتم سپیده
محشر بود
یه چی بگم برای اون دلتنگی که گفتی
وقتی دلتنگ چیزی هستی، منتظر رسیدن بهشی، منتظر چیزی که دوسش داری و این خیلی قشنگه
ولی وقتی چیزی رو داری توی ترس از دست دادنشی، شاید آدم تو اون لحظه نخواد به این فکر کنه ولی خودشم می دونه یه روزی از دستش میده

احسان شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 23:02 http://ahoorae.wordpress.com

من بازم اسم نذاشتم
این دور و برا مطب دکتر کجاست؟!

ایستاده با شات گان یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:12

یه چیزی بگوووو دیگه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد