زخم چرکین قلبم...


هنوزم در پس یاد خاطره زخم چرکین تازیانه ی سکوت زنده میشود و هراسی مبهم به چنگهایش روح مرا میخراشد.به دروغین وعده ای از بی کسی بهشتی ساختم.خود را فریفتم و به دستهای خویش مسیحای کودک درونم را به صلیب بی گناهی میخکوب کردم.او ضجه میزد و من به غمگینانه لبخندی او را وداع گفتم.لبخند من در پس پایان داستان،خود اعتراف به گریه ای بیش نبود.کودکی من به لبخندی آکنده از اندوه وعده ای محال به خواب رفت.کودکی من به فاصله چند دقیقه غفلت در گهواره ی بی کسی به لالایی تنها مادر خود،سکوت،آرمید و هرگز بیدار نشد... 

+پ.ن.  

ندارد 

++هواشناسی 

اسمان مه آلود است،مه تا دامنه کوه پایین آمده... سطح جاده لغزنده است، برای طی مسیر در دلم با زنجیر چرخ حرکت کنید!

نظرات 22 + ارسال نظر
خزر یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:58 http://khazar34.blogsky.com

سلام
اگه خواستی لینک منو به اسم یادداشت های 4 فصل تو وبلاگت بذار تا من هم لینک تو رو بذارم
منتظرم
http://khazar34.blogsky.com

بیا برو خدا روزی تو جای دیگه حواله کنه...

سایه یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:09

میگم سپی این دل تو زمستون و تابستون حالیش نمیشه نه؟هر موقع دلش بخواد بارون میاد اصنم براش فرقی نمی کنه چله ی تابستون باشه یا وسط بهار!هر موقع هم دلش بخواد مه الود میشه چه جلب!

این دل دیگه واسه ما دل نمیشه! بس که سرد و گرم شد کم مونده بترکه!!!

ایستاده با شات گان یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:10

حالا چرا اینقدر ساکتی...

بابا یه حرفی بزن دلم گرفت...

سایه یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:30

آخی آخی بیا بغلم بیا باهام دردو دل کن با زن داداشت دردو دل نکنی با کی کنی بیا !

آیکن سپیده بغلی....

بوف یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 http://boof.blogsky.com

بعضی وقتا با کلمات فوق العاده کار میکنی سپیده..آدم حسودیش میشه

دیوونه...

از دل بر اومده که به دلت نشسته!

نینا یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 http://storybride.blogfa.com/

من زنجیر چرخ ندارم.. میرم بعدا میام..

ااااااه کجا؟؟؟ بیا بیا... تو زنجیر چرخ نمیخوای، خودم حواسم بهت هست!

نینا یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 http://storybride.blogfa.com/

جدای شوخی..
خوشگل بود.. تو جای ریاضی ادبیات میخوندی موفق ترتر بودی ها..
هوم؟

آدما باید تو هر چیزی یه دستی داشته باشن!

نه رشته ی خودمو بیشتر دوست دارم!

[ بدون نام ] یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:13

سپیده تو پست قبل سوال پرسیدما
میگم قضیه این daisypath بالا چیه؟
ها... ها... ها...
زود اعتراف کن

تاریخ شروع یه آشنایی...

احسان یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 http://ahoorae.wordpress.com

سپیده تو پست قبل سوال پرسیدما
میگم قضیه این daisypath بالا چیه؟
ها... ها... ها...
زود اعتراف کن

می گم احسان تو اسمتو ننویس من می فهمم تویی...

احسان یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:54 http://ahoorae.wordpress.com

ایوللل آشنایی
آخه قبلا خودش اسممو می ذاشت، ولی الان نمی زاره
منم هی یادم میره
اااا چه خوب

اشکالی نداره... بیخیال داداش

پادیر یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:55 http://www.maryastories.com

من که زنجیر ندارم ایرادی هم ندارد برایم لغزیدن

قربون دل مهربونت مریمی...

سوشیانس یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 15:16 http://dialectic.blogfa.com

یه سری هم بر ما بزن

کرمانشاه یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 15:23

ما ورود نمودیم
متن برای دخترم قشنگ بود
ولی این دومیه خیلی تلخ بود
درمورد تاریخ شروع یه آشنایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هم نمی پرسم.
فعلا همین

چه خوش آمدین!!!

مرسی- لطف کردی...

حتی شکلات های تلخم گاهی خوشمزه ترینن!!!

ممنون که نمی پرسی!

غزل یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 15:46 http://www.calm2.blogfa.com

دنبال محال و نا کجاییم همه/بدجور به اخم مبتلاییم همه/آلزایمر رنج یادمان برد که ما/انگیزه لبخند خداییم همه!...تغییرات حملات زیر هدر و لوگویتان را تبریک و تهنیت میعرضیم!
متنتان مارا یاد یک نفر انداخت و بسیار......بگذریم.

مرسی غزلم... تو اولین نفری بودی متوجه شدی... مرررسیییی

یاد کی؟؟؟ بگو دیگه... بگو ا خودم فضولی نکردم!!!

غزل یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:09

یاد یه نفر که الان مرحوم شده...اسمش الی بود...مثل یه خواهر....هیچکس مثل اون برام نشد....
ما دقت فاز بالا وب میخوانیم!

خدا رفتگان رو قرین رحمت خودش قرار بده...


قربون آبجی--- دست شما مرسی

بی حیا یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:38

تو انشا چن میشدی دختر ؟؟
:دی

باور کن هیچ وقت بالاتر از ۱۶ نشدم!!!

[ بدون نام ] یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:19

میشه به ما هم بگی اون کیه؟
همش تقصیر خودته اصلا نمیتونی مطلبی ننویسی و اشاره به یکی نکنی.
درس میگم یا نه؟

آره خب... درست میگی...

ولی آخه گفتنش چه فایده ای داره؟ وقتی نمیشناسین!

smile to me دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:26

سلام سلام

تو چرا یکی بود یکی نبود شدی؟

یه روز شاد، یه روز دپ!

لطفا سطح جاده نمک بپاشید تا لغزندگی از بین بره

سلام

فعلا در حالت بود-بود به سر می برم!!!‌

بله... چشم می گیم نمک بپاشن آق داداش...
ولی اونی که تو جاده ما داره سیر می کنه بی ترس از لغزندی پایه پیاده سیر می کنه!

نینا دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:06 http://storybride.blogfa.com/

PekhHH

بی حیا دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:30

خب پس شک نکن حقتو میخوردن !
:دی

یاسمن دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 18:24 http://www.shab-ahang.blogfa.com


عالی و غمگین!

آشنا یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 21:14

متن -> تلخ
هواشناسی -> تلخ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد