چه روزگاری داشتیم!!!

یادت میاد، اون موقع ها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم . با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت  می کشیدیم... مامانمون هم واسه دلخوشیم می پرسید ساعت چنده،ذوق مرگ  می شدیم...

یادت میاد، وقتی سر کلاس حوصله درس نداشتیم،الکی مداد رو بهانه می کردیم و بلند می شدیم می رفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال یک ساعت مداد می تراشیدیم

یادت میاد،تیتراژ شروع برنامه کودک:اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه می رفت و یه دفعه پرده کنار می رفت و می نوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وگ، وگ وگ وگ، وگ وگ وگ، وگ وگ...

یادت میاد،دوست داشتیم همیشه مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو جفت کنیم!

یادت میاد، کانال های تلویزیون 2 تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو

یادت میاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم خودکارو پاک کنیم، که همیشه آخرش یا کاغذو پاره می کردیم یا سیاه و کثیف می شد

یادت میاد، از جلو نظااااااااااااااااااااااام... اللهُ اکبر... خَبر داااااااااااااااار ... خمینی رهبر...

یادت میاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم

یادت میاد، آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنا مانا کَ. لا . چی

یادت میاد، چی شده باغ امید کارت به اینجا کشید؟؟ دیدم اجاق خاموشه ، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم

یادت میاد، برگه های امتحانی بزرگی که سربرگشون آبی بود و بالای صفحه ش بزرگ نوشته بود "برگه امتحان"

یادت میاد، اون چیپس هایی رو که تو یه نایلون شفاف دراز بود و بالاش یه مقوا منگنه شده بود...چقدرم شور و چرب بود ولی خیلی حال میداد

یادت میاد، هر روز صبح که پا می شدیم بریم مدرسه ساعت6:40 تا 7 رادیو برنامه "بچه های انقلاب" پخش می شد و ما همزمان باهاش صبحونه میخوردیم!

یادت میاد، انگشتر فیروز – خدا کنه بسوزه...

یادت میاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون... تعلیمات اجتماعی...

یادت میاد، دختره اینجا نشسته ،گریه می کنه، زاری می کنه، از برای من، یکی رو بزن، یکی رو نزن!

یادت میاد همسایه ها دور هم جمع می شدن رب گوجه فرنگی می پختن، بوی گوجه فرنگی راه میافتاد و دور دیگ و زمین پر از قل قل های رب می شد

یادت میاد، خانم خامنه ای ( مجری برنامه شبکه یک رو ) با اون صورت صاف و صدای شمرده و مقنعه های رنگی رنگی ش!!!

یادت میاد، صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی کلاس سوم رو...

یادت میاد، یه برنامه بود به اسم بچه هااااااااااااا مواااااااظب باشیییییییییید!!! یه گوله آتیش کاتونی هم بود که هی این طرف و اون طرف می پرید می گفت: آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، اینجا رو آتیششش می زنم ، اونجا رو آتیشششششش می زنم، همه جا رو آتیششششش می زنم!

بادت میاد، باااااااااااااا اجااااازه ی صابخونه ( کله اکبر عبدی از دیوار میومد بالا)

یادت میاد یکی از بازی های محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها...

یادت میاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانال عوض کنه

یادت میاد، گل گل گل اومد، کدوم گل؟ همون که رنگارنگه برای شاپرک ها یه خونه ی قشنگه، کدوم کدوم شاپرک، همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده...میره و برمیگرده... شاپرک خسته میشه، بالهاشو زود می بنده، روی گلا می شینه... شعر میخونه می خنده...

یادت میاد، اون مسلسل پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو می کشیدی تررررررررررررر تررررررررررر صدا میداد

یادت میاد، من کارم، من کارم، بازو و نیرو دارم، هرچیزی رو میسازم، از تنبلی بیزارم، بعد اون یکی میگفت: اسم من،اندیشه ه ه ه ه ه، به کار میگم همیشه ، بی کار و بی اندیشه ، چیزی درست نمیشه، چیزی درست نمیشه

نظرات 16 + ارسال نظر
mahmood چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:15 http://www.eiml.blogfa.com

salam
haletoon khoobe?
vaghean az in ke dasti dar neveshtan darid behetoon tabrik migam
az in ro kheyli kheyli doos daram nazare shoma ro dar khosoose akharin postam bedoonam
pas in lotfo dashte bashid va yek nazar be poste jadide man bedid
bazam migam , nazare shoma baraye man kheyli moheme
az tavajohetoon sepasgozaram

وبساز چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:18 http://www.2websaz.co.cc

سلام چهار حرف داره عشق سه حرف داره گل دو حرف داره اما تو حرف نداری

آن بهار که دستت به زنگ نمی رسید را به یاد بیاور و فراموش مکن زمانی میرسد که هر چه زنگ می زنی هیچ کس در خانه نیست تا در را به رویت باز کند این فاصله را زندگی کن


راز موفقیت را نمیدانم اما راز شکست در راضی نگه داشتن همگان است

وبساز ابزار وب نویسان جوان
جدیدترین کذهای موزیک

MoHseN HoseiNi چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:24 http://RedStars.mihanblog.com

سلام دوست عزیز
من یک وبلاگ شخصی دارم که به صورت گرافیکی طراحی کرده ام و در مورد مسائل شخصی و کارهای جدیدم مطلب می نویسم
قسمت از قالب وبلاگم به صورت فلش طراحی شده، بنابر این نیاز به فلش پلیر ورژن 10 داره تا بتوانید وبلاگم رو به خوبی ببینید
برای شروع فعالیتم نیاز به حمایت وبلاگ های پر بازدید با انجام عمل تبادل لینک دارم
به همین دلیل این نظر رو به وبلاگتون ارسال کردم تا اگر موافق باشید با هم تبادل لینک کنیم
می توانید موافقت یا مخالفتتون رو در قسمت نظرات وبلاگم مطرح کنید
در صورت موفقت لطفاً وبلاگم رو با نام "ستاره های سرخ" و یا RedStars لینک بفرمایید..
همچنین خوشحال می شوم اگر راجع به کارهام نظرتون رو ارسال کنید
با تشکر

[ بدون نام ] چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:01

یادم باشد که
همه اینها یادم بماند.
توضیح : من احسان نیستم. از قصد اسممو ننوشتم

شاسکول چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:44 http://onecrazyman.blogfa.com

یعنی تو دهن منو سرویس کردی با این پست ات
تمام خاطرات بچگیم رو ریختی یهو جلوی چشمام!
خیلیاش رو کم کم دارم فراموش می کنم!
حیف حیف . . .
سپیده یادمه بچه که بودم، صبح ها پا میشدم کتری رو پر از آب میکردم میذاشتم رو چراغ علا‘الدین که تنها وسیله گرما بخش زمستان های اون سالها بود!
کتری هم با سر و صدای خاص خودش و با ویز و ویز کشداری، شروع میکرد به جوش اومدن
بعد چایی بسیار بد طعمی رو دم میکردم و سفره پر از نون های بی کیفیت اون روزها رو باز میکردم و خواهرم رو بیدار میکردم واسه صبحانه . . .
بزنامه گلهای انقلاب
اونقدر دوستش داشتم
خیلی چیزای دیگه میشه به این لیستی که نوشتی اضافه کرد
ولی حس اش نیست
همین هم که تو زحمت کشیدی نوشتی غنیمته واقعا

هی
یادش بخیر

شاسگول چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:46

راستی اون رو خوندم نوشتم
اقتباس از یکی از شخصیت های داستان چوبکه بابا
نمیدونم چرا همه فکر می کنند خودم ننوشتمش!

فرزاد کافه چ چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:48 http://cafe40cheragh.blogsky.com

رگ نوستالژیکمان ورقلمبیده... این هوا!!!
برای ادم خاطره بازی مثل من، خیلی از اینها داشت فراموش میشد... ممنون که دوباره یادم انداختی...

پادیر چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 21:29 http://www.maryastories.com

اره بعضی وقتها چیزی درست نمیشه اما باید با امید خدا رو از رو برد (البته استغفرا...)

. . . چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 23:50 http://lostinlove.blogfa.com/

یادته خانوم رضایی رو وقتی میومد حرف میزد؟ یادته کارتونهای اون موقع رو؟ یادته بازیهای سر ظهر و داد زدنهای سر ظهر رو؟ من همش رو یادمه و هر روز و هر شب حسرت اون روزهارو میخورم

مهرانه چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 23:53

عاشق این صفحه ی فیس بوک هستم... اسمش : شما یادت نمیاده... آره...انتخاب جالبی بود... ! مرسی که اینجام گذاشتیش

. . . پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 00:40 http://lostinlove.blogfa.com/

پاندا در جواب کامنتتون:
واقعاً باس بیخیال شد!

Adam Freeborn پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:32

یادت میاد، اون موقع ها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم. با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم... مامانمون هم واسه دلخوشیمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم...

اما مادر واسه دلخوشی من هیچ گاه نگفت ساعت چنده تا من هم ذوق مرگ بشم.....هیچ گاه.


مادر نبود که بگه......
آه! درد بلند...

علیرضا پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:57 http://sib1358.blogfa.com/

تک تکشونو یادم میاد! اون چیپسا اسمش استقلال بود. وقتی به تهش میرسید تا آرنج و بازومون چرب شده بود!
دلم ضعف رفت یاد اون خاطرات افتادم. نمیدونم بچه های الان ۱۵-۲۰سال دیگه چیزی واسه یادآوری و یادش بخیر گفتن دارن یا نه
خودت همه اینا رو یادته؟! نمیدونم چرا حس میکنم به سنت نمیخوره

سایه شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:24

ای بابا ول کن جون ِ مادرت پنج شنبه اول ِ مهره!اصن حوصله ندارم!

siavash جمعه 9 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 18:48 http://boof.blogsky.com

من در اینجا اعتراض دارم!
خانم ینی چی!
چرا ایده" یادته" منو سرقت نمودی؟؟
اما خداییش خیلی هاشو یادم انداختیها ... یادم رفته بود..
تکمیلش کردی

معصوم شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:40 http://masoomphoto.wordpress.com/

زهر مار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد