استراق سمع...


 

-          میدون .... ؟؟

-          بله خانوم بفرمائین.

رفتم عقب نشستم... دقیقا پشت راننده!

100متر جلو تر دو تا پسر قد بلند و خوش استیل...

-          میدون .... ؟؟

-          بله بفرمائین.

خیلی خوشحال و با هیجان اومدن تو تاکسی! 

 اونی که کنار من نشسته بود:  وااای اشکان چه خوشگل بود... دیدی!!! فکر نمی کردم شماره بگیره! گفتم لابد از این دخترای (biiiiiiib) که الان کلاس میذاره می گه آقا مزاحمم نشو ( این تیکه آخر رو با صدای نازک و مثلا دخترونه گفت)

اون یکی: نه بابا می دونستم می گیره! از خداشم باشه... تو به این خوش تیپی... عمرا کل ( .... ) بگرده مثل تو پیدا کنه!

-          بی خی دادا حالا دیگه در نوشابه باز نکن برامون . ( و خنده وقیحی کرد...)

-          ببینم امیر شماره ثابتتو که ندادی؟

-          نه بابا اون فقط ماله بیتاس! ایرانسل رو دادم...

-          نه خوشم میاد برا هر کدوم یه خط داری...

 و این بار جفتشون با هم زدن زیر خنده... طوری که راننده برگشت عقب و نگاه کرد. بعد از چند لحظه سکوت که بین شون برقرار شد... یهو اونی که کنار پنجره نشسته بود با یه حالت متعجبانه ای پرسید!

-          امیر موقعی که موبایلشو درآورد که شماره تو بزنه به دستاش نگا کردی؟؟

-          نه! من با دستاش چیکار دارم.

-          همین دیگه! می گم خیلی خنگ و خلی می گی چرا!

-          خوب حالا چرا؟!

-          دیوونه منظورم ناخن هاش بود! ندیدی؟!! از ته ته کوتاه بود! گمونم از اوناییه که ناخن می خوره! بابام میگه اونایی که ناخن می جوئن یا می خورن... یا مشکل عصبی دارن یا یه مشکل جدی خانوادگی دارن!

-          نه باباااااااا.... جدی میگی؟؟

-          آره به جون بچه ام! یه وقت زنگ زد جوابشو ندی... می خواد بشه وبال گردنت و هی اشک و زاری و هی درد و غصه! عمرا اگه تو رنگ شادی رو تو رابطه ات ببینی!

-          نه خوشم اومد اشی... خیلی تیزی... اصلا دقت نکرده بودم!

-           می گم بیا یه کاری کنیم! خط ایرانسلتو یه مدت بده دست من! توام خواستی این خط منو بگیر... بعد که آب از آسیاب افتاد بهت بر می گردونم! ببین امیر من دوستتم دلم نمی خواد بعدا به مشکلی بخوری!

-          آره موافقم! دمت گرم دادا خیلی باحالی... بیا!

و بعد بلا فاصله بدون هیچ تاملی شروع کردن به جا به جا کردن سیم کارت هاشون! و 5 دیقه بعد رسیدیم به مقصد!

+پ.ن.  

این داستان کاملا بر اساس واقعیت بوده و تیکه ای از استراق سمع های خیابونی منه! 

 

++هواشناسی 

 هوا خوب است و صاف و آفتابی! و گاهی با وزش باد های ملایم مدیترانه ای!   

 

+++ بعدا نوشت: 

گاهی این چیزا رو که دور و اطراف خودم می بینم  یهو تصمیم می گیرم مثل زویی تو فیلم back-up plan خودم دست به کار شم و یه فکری برا خودم بکنم!!! البته بهتره آخرش مثل اون نشه!  

 

این ماله بی حیا ئه... کسی دست نزنه  

آنجه گذشت...


انگاری که بدن ما به استراحت و تعطیلی عادت نداره! و بهش نمی سازه!! همش 1 روز و نیم در خونه مونده بودیما... حالمون اساسا خراب شده... البته نه حال روحی که این روزا سخت FRESH شده... فقط حال جسمی مون که گمونم آب روغن قاطی کرده! شایدم سر شمع هامون خیس شده که ریپ می زنه! خلاصه که دل و روده مان به هم ریخته!!! شایدم به خاطر مودم سوخته PC خونه و دوری از اینجا بوده که به این وضع دچار گشتیم...

نوه 17 ساله خاله مان هم پریشب به دیار باقی شتافت!!! هان نه به منزل یار شتافت! یکی نیست بهش بگه بابا تو که 15 ساله ایران نبودی و زندگی نکردی چه به شوهر کردن! خودشم از نوع شووی ایرانی!!! و ما همچنان فعلا با اینکه از ایشان خیلی بزرگتریم دوست داشتن و دوست داشته شدن رو در برنامه هایمان قرار نداده ایم!!! که این باعث خرسندی ما و سرافکندگی اهل خانه است!!!

یه سوال برام پیش اومده!؟؟!! آدم خودش می تونه کاری کنه بچه اش ۷ ماه و نیمه به دنیا بیاد!!؟؟؟ دارم حساب می کنم اگه الان حامله بشم می تونم بچه مو تا آخر سال به دنیا بیارم که 1 میلیونی که دولت میده رو به جیب بزنم یا نه!!! چند وقت پیش یه تبلیغ دیدم نوشته بود با 50 هزار تومان صاحب 1 میلیون پاداش شوید!!! به جون خودم غلط نکنم قضیه همین بوده!!!

 

 (این پاراگراف به دلایلی بسی شخصی حذف گردید، باشد که سوتفاهمات رفع گردد) 

 

از صدقه سری بازی دیروز سرخ ها... بسی فحش های آبدار و کش دار و کاف دار یاد گرفتیم و الان در پوست خود نمی گنجیم!!! 

هر روز به ممیزی نزدیگ تر می شیم و بنده هنوز بند های استاندارد رو حفظ نکردم!!! بنا به چه قانون و ماده ای می خوام ممیزی کنم الله و علم... واقعا خوش به حال اونایی که من ممیز شونم!!! عمرا اگه بتونم با این وضع ازشون ایرادی بگبرم!!!  

و امسال نیز سالگرد شاملو در سکوت گذشت!!!! 

زندگی بر وفق مراد است و هوا عالی و متبوع!!! ( هواشناسی و پی نوشت  هم نداریم)  

 

++ اضافه شد: 

فعلا تا برقراری قسمت نظرات خصوصی این قسمت در زیر پست ها اضافه می شه: 

ارسال نظرات خصوصی

ارزش من بیشتره یا ٪باک٪رگی٪


دیروز تو لینک های پیشنهادی کافه چی به مطلبی برخوردم که یه نقل قول بود از امام جمعه اصفهان که گفته بود:

74 درصد دختران ایرانی باکره به خانه بخت نمی روند!!!!!!

به راست و دروغ این حرفا و آمار کاری ندارم چون من و شما می دونیم قضیه چیه ولی به قول عالی پیام :

گرچه با این حرفها شیخ کبیر... آبروی شیخ ها را می بری...

لیک ممنونم برای طنز ما...دم به دم مضمون نو می پروری...

و یه مَثل هم هست که میگه: ملا شدن چه آسان،آدم شدن چه مشکل!!… ولی من اصلا الان نه طنز می خوام بگم نه حرفام شوخیه... دیگه کلافه شدم بس که راه رفتن و خوابین و بیدار شدن یه چرتی به ما ( منظورم خانوما هستش ) نسبت دادن...

افصح المتکلمین سعدی بزرگ در مجموعه مواعظ خود غزلی داره که تکلیف خیلی چیزها و خیلی آدمها و عقیده ها و… را روشن میکنه 

تن آدمی شریف است به جان آدمیت – نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی – چه میان نقش و دیوار و میان آدمیت
به حقیقت”آدمی” باش وگرنه مرغ باشد – که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند – بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت

به این ترتیب وقتی گفته میشه فلانی جوونه،پیره یا اهل حق،یا نه درویش و صد جور از این صفتها،همه ی اینها زیر مجموغه ی آدم بودن،انسان بودن و تلاش کردن برای رسیدن به انسان کامله.. مگه غیر از اینه!!!!

و مخلص کلام اینکه: در واقعیت در پرتو آدم بودنه که همه چیز معنا پیدا میکند ولی توو جامعه و فرهنگ اسلامی-ایرانی برای دختران ٪باک٪رگی٪ و ب%کارت و ... نشان دهنده ی اینکه فلان دختر از نظر &&س%ک%س&& کمتر بهره برداری شده که همین خود اگر چه به نظره عوام،پدر مادرها ی سنتی-مذهبی و انسانهای متعصب میتونه امتیاز و ارزش باشه.ولی از نظر من و اونایی که زیر و بم احساسات،عواطف رو میشناسن و دوست دارن هر کار و عملی را درست انجام دهند و از هر چیزی بهره کامل و کافی را ببرند،”نه تنها ب%کارت و ٪باک٪رگی٪ امتیاز و ارزش نیست بلکه یک کمبود و عدم رشد کافی هم به شمارمیاد” !
عوام الناس برای انتخاب زن جمله ای دارن  شنیدنی ،میگن: اگر به غذا اهمیت میدهی،زن تبریزی و ترک را انتخاب کن؛ اگر به آداب و معاشرت،زن ژاپنی؛ اگر اهل شب نشینی در جهنم و منقل و دود و بساط و غیره هستی،زن کرمانی؛ و اگر هم اهل رختخواب و هم بستری هستی،با زنی تن فروش ازدواج کن ! :-<
این جمله اگر چه یه شوخی بیشتر نیست،اما حقیقت بسیار تلخی را در بر دارد. طبیعیه که یک زن تن فروش در بستر به مراتب موفق تر از دختری آفتاب مهتاب ندیده است که با%کر%ه هم هست.نتیجه گیری اینکه ارزش و امتیاز رو نیاییم به پست ترین نقطه ی بدن تعریف کنیم…دیدمون رو باز کنیم و از نظر لذت و زیبایی تعریف کنیم….
همه چیز در این دنیا نسبیه و بستگی به این داره که چی میخوایم؟چه میکنیم؟و در کجای تاریخ و جامعه ایستادیم؟!! وگرنه همه ی این حرفها،فقط میتونه حرف باشه...
  

 

+پ.ن. 

ندارد... چون اعصاب نداریم !!

 

++هواشناسی 

هوا بد وخیم و تگری هستش... سرتو بدزد که یه وقت دونه های تگرگ نزنه ناکارش کنه...

ادامه مطلب ...

روزی نو...


 

توی گرمای 40 درجه ای هوا... زیر عمود آفتاب...  سر ِ ظهر روز سوم از ماه پنجم...

اومدم...  

نفس کشیدم و آغاز کردم... 

هیچ وقت فکر نمی کردم گریه م برای آدمای این بیرون اینقدر شادی آفرین باشه... 

برق شادی رو تو چشماشون می شد حس کرد... 

یه صداهای محو و گنگی میشنوم...  

- // واااای چه تپلیه.... دکتر نگاش کن...   

- // مبارک باشه!!! خیلی خوچگله...

- // الهی.... آقای دکتر اسمشو چی می ذارین؟؟؟ 

- // وااای مثل برف سفیده... لُپاشو نیگااا... 

صدای گرم و مهربونی که 9 ماه از پس لایه ها  

وقتی که داشت با مامانی حرف می زد میشنیدم... 

گمونم این بابایی باشه... 

// سپیده... اسمش سپیده اس... عین خودش... 

 

سرمای آب و گرمای مرداد و فریاد هایی به علامت اعتراض...  

 

و من از اون دنیای کوچیک به این دنیای بیکران پا گذاشتم...

 

 + پ.ن.

  

* می گن آدما دو دسته ان...: یا مرداد به دنیا اومدن یا دوست داشتن مردادی باشن!

* از تبریک های پیشاپیشتونم واقعا ممنونم...شرمنده کردین!!!  

*دوستون دارم فراووون... به اندازه تمام اعداد بعد از اعشار عدد پی